| گفتم غم تو دارم...
گفتم غم تو دارم
دادم نشان زبانی
گفتم چرا چنینی؟!
گفتا مگر ندانی؟
پرسیدمش مگر چیست؟
گفتا ز عاشقان نیست!
گفتم ولی تو عشقی!
گفتا بده بمن بیست
خندید و رو نهان کرد
گفتم مده عذابم
گفتا تو خود عذابی!
گفتم بیا بخوابم
گفتا به نیشخندی
بینی مرا بخوابی !
گفتم اسیر عشقم
گفتا پی جوابی؟!
گفتم سزایم این نیست
گفتا جهان چنین است
گفتم تو بی وفایی !
گفتا دل تو بشکست؟
گفتم نمانده قلبی
گفتا مگر جز این بود؟
گفتم تو دل شکستی
گفتا غمت همین بود !
ای داد از این جماعت در عاشقی چه رندند!
این بیوفا از اول قلب مرا ز جا کند !
دیدگاه شما
مهدی، قلب تپنده شیعه ۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۱۷
سلام علیکمخشکسالی آمده بود
جمع شدند همه
برای نماز باران
در بیابان...
و سالیانیست
که مهدی مان
نیامده و ما
ککمان هم
نگزیده است...
یا مهدی مدد