| خوابی که به خیر گذشت!
شبی سرشار از عطر اقاقی
دمر افتاده بودم نزد ساقی!
تک و تنها ! نه محبوبی،نه کشکی
نه پشمی و نه یک ذره سماقی!
خودم را نم نمک در خواب دیدم
کنار ماه رویی! در اتاقی
نه او کاری به کارم داشت افـسوس
نه من کاری به کارش از چلاقی!
پس از یک ساعتی خمیازه و چــرت
بدون هیچ کاری ، اتفاقی!
نه شوت محکمی از پشت هجده
نه چیپ و لایی و نه زیر طاقی!
که دیدم ناگهان از در درآمد
جوان نره غول قلچـماقی!
قدش مانند "حدادی" بلند و
بدن ماهیچه ای مثل "اوجاقـی"
شما باشی کدامش می پسندی:
طنابی، مرگ موشی، یا چماقـی؟!
برای رفع هر شبهـه ! سریعاً
دویدم تا ته دنیای باقی!
راشد انصاری
دیدگاه شما