| وصف حال قیمت دلار!
این دلار آخر مرا دق می دهد
کاسب بیچاره را دق میدهد
میبرد یغما دل بی مایه را
دوره گردِ ساده یِ همسایه را
میرود بالا و می اُفتد فشار
خوش به حال آدمِ سرمایه دار
خوش به حالِ مردمِ بالایِ شهر
با تورّم با نداری؛قهرِ قهرِ
بی خیالند از تمام اُفت و خیز
از عددهای کم و یک خورده ریز
حرفشان از این عددها رد شده
از دلار و نرخ بالا رد شده
فکرشان هردم تراوش میکند
در سیاست جایشان خوش میکند
فکر نان و فکر بنزین می کنند؟
فکر ویزاهای برلین می کنند…
نرخِ ارز و نانِ گندم مالِ ماست
خونِ دل خوردنْ،تورّم مالِ ماست
عده ای در هر شرایط سرخوشند
مایه دارند و گدا را میکُشند
هر چه پیش آید نیاید غصه شان
بس که باشد در فلانْ بانکِ فلان
کاغذ و خط و سندهاشان به نام
تا سفرهایِ اروپاشان به کام
***
بی خیال این قصه از سر وا شده
گفته اند و گفته ایم اما شده
دیدگاه شما